یاد زهرا افتادم. دختر عموم. اون تابستونی که با هزار تا خواهش و التماس ازش یه یادگاری گرفتم فکر کنم 5 سالش بود. یه خودکار و یه کاغذ کوچیک دادم دستش تا یه چیز برام نقاشی کنه. هنوز دارمش. الان باید هشت سالش باشه. نمی دونم.
جمعه 86 دی 14
, ساعت 2:10 صبح |[ پیام]